خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر

خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر

خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر و هر صاحب قلمی
از دوستان عزیزم می خواهم تا اگر مطلبی دارند به ایمیل بنده بفرستند تا به نام خودشان ثبت کنم.
منتظر شما هستم.

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۳۴ مطلب توسط «امیرمحمد اسماعیلی» ثبت شده است

۲۳
فروردين
۹۴

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴

                         

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴
آ           
  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴

                      

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۲
فروردين
۹۴

پزشک و جراح مشهور (د.ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت .
بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .

دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟

                                             

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۱
فروردين
۹۴

                                   

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۱
فروردين
۹۴

  • امیرمحمد اسماعیلی
۱۹
فروردين
۹۴
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت                             آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد


  • امیرمحمد اسماعیلی
۱۹
فروردين
۹۴

سرلوحه‌ی شصت و چهارم: دیگرگونه شیری... 


1
عرب شیر را به هیبت‌های گونه‌گون دیده است. وهمِ صحرا درنده‌گان بی‌شماری را بر چشمان خاک‌آلوده‌ی بادیه‌نشینان پدیدار کرده است. شیر را گفته است: اسد، که چشم‌ها نه در بیابان که در آسمان نیز ورا دنبال کرده است. حیدر، صفدر، غضنفر که شیرِ بیشه‌گی گفته‌اندش، قسوره، لیث که درنده‌اش گفتند، حارث، دلهاث که جری‌ گفته‌اندش، ضیغم، هزبر که شاید معرب هژبر باشد.
و میانِ این همه شیر، از شیری نام برده است که همه‌ی شیران از او می‌گریزند و ادق و اصح این است که جمله‌ی درنده‌گان به واسطه‌ی هیبت و خشمی که در چشمِ اوست، از او دوری می‌کنند... عباس!
و ماهِ آسمان‌ها را در زمین عباس می‌نامیدند...

2
ملعون ملاعین را لعنت می‌کند: “نفرین‌تان باد! دیگر از چه می‌هراسید؟ آیا او را دستی است در بدن که از ضربت شمشیرش می‌گریزید؟ چرا کار تمام نمی‌شود...”
کسانی به پاسخِ ابنِ سعد بر می‌آیند.
- در نگاهش چیزی هست، جرات‌کش. ما را جگری نیست تا به سمتش حمله بریم. 
و عرب میانِ این همه شیر، از شیری نام برده است که همه‌ی وحوش از او می‌گریزند و ادق و اصح این است که جمله‌ی درنده‌گان به واسطه‌ی هیبت و خشمی که در چشمِ اوست، از او دوری می‌کنند...
ابنِ سعد، نفرین را به آفرین بدل می‌کند و حوالتِ صلتی به حرمله بن کاهل که دو زانو نشسته است و نشانه می‌رود. کمان‌دار هماره برای به‌تر نشانه رفتن به هدف نزدیک می‌شود، اما این‌بار پساپس عقب می‌رود. 
- ابنِ سعد! حالا که نمی‌توانم به نگاهش چشم بدوزم، چونان به تیرش بدوزم؟


3
العین بالعین... و این است قصاص چشمِ خون‌ریزی که عمری از آن تیر محبت بر چشمِ دلِ بنی‌هاشم نشسته بود...



کتابستان اراک

  • امیرمحمد اسماعیلی