"بچه ها، اگر شهر سقوط کرد،دوباره آنرا می گیریم، مواظب باشید ایمانتان سقوط کند" شهید محمد رزم آرا
در فکه ایم. نسیم، دست نوازش بر گونه های ما می ساید.آفتاب، واپسین پرتوهای زعفرانی اش را در کاسه مسی افق می ریزد.لحظاتی است که سکوت در گلو ها، بغضش را ساخته است.چفیه ها با وزش باد بر چهره ها بوسه می زنند. راوی دیگر چیزی نمی گوید و تنها این باد است که فلوتش را سوزناک می نوازد...
- ۰ نظر
- ۰۲ آبان ۹۳ ، ۱۳:۲۷