خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر

خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر

خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر و هر صاحب قلمی
از دوستان عزیزم می خواهم تا اگر مطلبی دارند به ایمیل بنده بفرستند تا به نام خودشان ثبت کنم.
منتظر شما هستم.

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۳۴ مطلب توسط «امیرمحمد اسماعیلی» ثبت شده است

۲۶
فروردين
۹۴

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۶
فروردين
۹۴

            

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۵
فروردين
۹۴
  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۵
فروردين
۹۴
متن شعر: چشم بلبل خیره می ماند
در آتش بازی گل
و حنجره در استقبال می پیچد:
در کوچه باغ حال.
شاعر: سید حسن حسینی نجوا
  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۵
فروردين
۹۴
شان نزول: روزی موش ها دور هم جمع می شوند تا نامه ای به گربه بفرستند که آن ها را اذیت نکند.به موشی می گویند:
«این نامه را پیش گربه ببر و صد تومان حق الزحمه بگیر.»
 موشی فکر می کند و می گوید: «من نمی برم.»می گویند:«چرا» می گوید :«راه به این نزدیکی،کرایه به این سنگینی                                                                                                        ،یک امایی درشه.»
منبع: جامع التمثیل/ به نقل از داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری
  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴

چرا من ؛ آن یک نفر نباشم ؟!
در یک غروب زمستانی شیوانا از جاده خارج دهکده به سمت روستا روان بود. 
در کنار جاده مردی را دید که زخمی روی زمین افتاده است و کنار او چند نفر درحال تماشا و نظاره ایستاده اند. شیوانا به جمعیت نزدیک شد و پرسید:
-" چرا به این مرد کمک نمی کنید؟!؟"
جمعیت گفتند:" طبق دستور امپراتور هرکس یک فرد زخمی را به درمانگاه ببرد؛ مورد بازپرسی و آزار قرار می گیرد؛ چرا این دردسر را به جان بخریم، بگذار یک نفر دیگر این کار را، انجام دهد؛ چرا ما آن یک نفر باشیم؟!!"
شیوانا هیچ نگفت و بلافاصله لباسش را کند و دورِ مردِ زخمی پیچید و او را، به دوش خود افکند و  پای پیاده به سرعت او را، به درمانگاه رساند. 
اما مرد زخمی جان سالم به در نبرد و ساعتی بعد، جان داد. 
شیوانا غمگین و افسرده کنار درمانگاه نشسته بود که مامورین امپراتور سررسیدند و او را، به جرم قتل مردِ  زخمی، به زندان بردند.
شیوانا یک ماه در زندان بود، تا اینکه مشخص شد بی گناه است و به دستور امپراتور از زندان آزاد شد. روز بعد ازآزادی، مجددا شیوانا در جاده، یک زخمی دیگر را دید. 
بلافاصله بدون اینکه لحظه ای درنگ کند، دوباره لباس خود را کند و دور مرد زخمی انداخت و او را کول کرد تا به درمانگاه ببرد!. 
جمعیتی از تماشاچیان به دنبال او به راه افتادند و هرکدام زخم زبانی، نثار او کردند. 
یکی از شاگردان شیوانا، از او پرسید:" چرا با وجودی که هنوز دیروز از زندان ِزخمی قبل، خلاص شده اید؛ دوباره جانِ خود را، به خطر می اندازید؟!"
شیوانا تبسمی کرد و پاسخ داد:
« خیلی ساده است! چون احساس می کنم این کار درست است! »
« و یک نفر باید چنین کاری را،  انجام دهد.»
« پس چرا من آن یک نفر نباشم؟!!!؟ »

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴

           

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴

              

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴

  • امیرمحمد اسماعیلی
۲۳
فروردين
۹۴

                 

  • امیرمحمد اسماعیلی