- ۰ نظر
- ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۶
شان نزول: | خرسواری از راهی می گذشت خرگوشی از جلویش درآمد.خر رم کرد. جل وارو شد. خرسوار به زمین افتاد.مردک شروع کرد به کوبیدن جل.رهگذری به او گفت:«چرا جل را می کوبی؟»مردک خرسوار گفت:«خر از خرگوش ترسید. رم خورد.جل وارو شد. به زمین افتادم.حالا خر از دستم در رفته،از جل قصاص می گیرم.» |
منبع: | تمثیل ومثل/ نقل از داستان های امثال اثر دکتر حسن ذوالفقاری |
ﻣﺮدﺟﻮاﻧﯽ ﮐﻨﺎر ﻧﻬﺮ آب ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد و ﻏﻤﮕﯿﻦ و اﻓﺴﺮدﻩ ﺑﻪ ﺳﻄﺢ آب زل زدﻩ .ﺑﻮد اﺳﺘﺎدی از آﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ. او را دﯾﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﺶ ﺷﺪ و ﮐﻨﺎرش .ﻧﺸﺴﺖ ﻣﺮد ﺟﻮان وﻗﺘﯽ اﺳﺘﺎد را دﯾﺪ ﺑﯽ اﺧﺘﯿﺎر ﮔﻔﺖ: "ﻋﺠﯿﺐ آﺷﻔﺘﻪ ام و ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ زﻧﺪﮔﯽ ام ﺑﻪ ﻫﻢ رﯾﺨﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﺷﺪت ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ آراﻣﺶ ﻫﺴﺘﻢ و ﻧﻤﯽ داﻧﻢ اﯾﻦ "آراﻣﺶ را ﮐﺠﺎ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻢ؟ اﺳﺘﺎد ﺑﺮﮔﯽ از ﺷﺎﺧﻪ اﻓﺘﺎدﻩ روی زﻣﯿﻦ را داﺧﻞ ﻧﻬﺮ آب اﻧﺪاﺧﺖ و ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ اﯾﻦ ﺑﺮگ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ وﻗﺘﯽ داﺧﻞ آب ﻣﯽ اﻓﺘﺪ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺟﺮﯾﺎن آن ﻣﯽﺳﭙﺎرد و ﺑﺎ آن ﻣﯽ رود ﺳﭙﺲ اﺳﺘﺎد ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺰرگ را از ﮐﻨﺎر ﺟﻮی آب ﺑﺮداﺷﺖ و داﺧﻞ ﻧﻬﺮ اﻧﺪاﺧﺖ. ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ اش داﺧﻞ ﻧﻬﺮ ﻓﺮو رﻓﺖ و در ﻋﻤﻖ آن ﮐﻨﺎر ﺑﻘﯿﻪ ﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ.
اﺳﺘﺎد ﮔﻔﺖ: "اﯾﻦ ﺳﻨﮓ را ﻫﻢ ﮐﻪ دﯾﺪی ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ اش ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺮ ﻧﯿﺮوی ﺟﺮﯾﺎن آب ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﺪ و در ﻋﻤﻖ ﻧﻬﺮ ﻗﺮار ﮔﯿﺮد. ﺣﺎل ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ آﯾﺎ آراﻣﺶ ﺳﻨﮓ را ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﯽ ﯾﺎ آراﻣﺶ ﺑﺮگ را؟ ﻣﺮد ﺟﻮان ﻣﺎت و ﻣﺘﺤﯿﺮ ﺑﻪ اﺳﺘﺎد ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ: "اﻣﺎ ﺑﺮگ ﮐﻪ آرام ﻧﯿﺴﺖ. او ﺑﺎ ﻫﺮ اﻓﺖ و ﺧﯿﺰ آب ﻧﻬﺮ ﺑﺎﻻ و ﭘﺎﺋﯿﻦ !ﻣﯽ رود و اﻻن ﻣﻌﻠﻮم ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻻاﻗﻞ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ داﻧﺪ ﮐﺠﺎ اﯾﺴﺘﺎدﻩ و ﺑﺎ وﺟﻮدی ﮐﻪ در ﺑﺎﻻ و اﻃﺮاﻓﺶ آب ﺟﺮﯾﺎن دارد اﻣﺎ ﻣﺤﮑﻢ اﯾﺴﺘﺎدﻩ و ﺗﮑﺎن ﻧﻤﯽ ﺧﻮرد. ﻣﻦ آراﻣﺶ ﺳﻨﮓ را ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ دﻫﻢ!!
اﺳﺘﺎد ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﮔﻔﺖ: "ﭘﺲ ﭼﺮا از ﺟﺮﯾﺎن ﻫﺎی ﻣﺨﺎﻟﻒ و ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺎت ﺟﺎری زﻧﺪﮔﯽ ات ﻣﯽ ﻧﺎﻟﯽ؟ اﮔﺮ آراﻣﺶ ﺳﻨﮓ را ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻩ ای ﭘﺲ ﺗﺎب ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺎت را ﻫﻢ داﺷﺘﻪ ﺑﺎش و ﻣﺤﮑﻢ ﻫﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ آرام و ﻗﺮار ﺧﻮد را از دﺳﺖ ﻣﺪﻩ .اﺳﺘﺎد اﯾﻦ را ﮔﻔﺖ و ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺮود ﻣﺮد ﺟﻮان ﮐﻪ آرام ﺷﺪﻩ ﺑﻮد ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﺸﯿﺪ و از ﺟﺎ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ و ﻣﺴﺎﻓﺘﯽ ﺑﺎ اﺳﺘﺎد ﻫﻤﺮاﻩ ﺷﺪ ﭼﻨﺪ دﻗﯿﻘﻪ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﻮﻗﻊ :ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﺮد ﺟﻮان از اﺳﺘﺎد ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﻤﺎ اﮔﺮ ﺟﺎی ﻣﻦ ﺑﻮدﯾﺪ آراﻣﺶ ﺳﻨﮓ را اﻧﺘﺨﺎب ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﺪ ﯾﺎ آراﻣﺶ ﺑﺮگ را؟
اﺳﺘﺎد ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﮔﻔﺖ: "ﻣﻦ ﺗﻤﺎم زﻧﺪﮔﯽ ام ﺧﻮدم را ﺑﺎ اﻃﻤﯿﻨﺎن ﺑﻪ ﺧﺎﻟﻖ رودﺧﺎﻧﻪ ﻫﺴﺘﯽ و ﺑﻪ ﺟﺮﯾﺎن زﻧﺪﮔﯽ ﺳﭙﺮدﻩ ام و ﭼﻮن ﻣﯽ داﻧﻢ در آﻏﻮش رودﺧﺎﻧﻪ ای ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ذرات آن ﻧﺸﺎن از ﺣﻀﻮر ﯾﺎر دارد از اﻓﺖ و ﺧﯿﺰﻫﺎﯾﺶ ﻫﺮﮔﺰ دل آﺷﻮب ﻧﻤﯽ ﺷﻮم و ... ﻣﻦ آراﻣﺶ ﺑﺮگ را ﻣﯽ ﭘﺴﻨﺪم".