۰۲
فروردين
۹۴
- ۱ نظر
- ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۰۸
| شان نزول: | پیر زنی پسری و دختری داشت . پسر را کدخدا کرد و دختر را به شوهر داد.شبی در ایام تابستان در پشت بام خوابیده بودند. پیر زن برخاست که از پسر ودختر خبری بگیرد . از آن جا که محبت مادران به دختران بیشتر است،اول به بالین دختر رفت و لحاف از بالای او برداشت و گفت:«جان مادر هوا گرم است ،ملاحظه دارم که آزار بکشی.»و بعد از آن لحاف پسر را بربالای او انداخت و گفت :«جان مادر هوا سرد است می ترسم سرما بخوری .»پسر گفت:«ای مادر یک بام دو هوا» |
| منبع: | مجمع الامثال – داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری |
| شان نزول: | زمانی استفاده می شود که فرد توانائیهای خودش را نبیند و مدام خودش را محتاج کمک دیگران بداند. |
| زبان اصلی: | فارسی |
| ترجمه فارسی: | آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. |
| شان نزول: | از ملا نصرالدین سنش را می پرسند می گوید:«چهل سال.» بیست سال بعد نیز سؤال می کنند،همان پاسخ را می دهد.و چون علت را می پرسند می گوید:«حرف مرد یکی است» |
| منبع: | قندونمک،داستان های امثال اثر دکتر حسن ذوالفقاری |