صابونش به رخت ما خورده است .
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ق.ظ
رختشوئی ، لباس هر کس را میگرفت ، دیگر پس نمیداد و می گفت : گم شده یا دزد برده . از این جهت هیچکس دوبار به او لباس نمی داد و او مدام در جستجوی مشتری تازه بود . نزد مسافری رفت که مرتبه ای دیگر لباس اورا برای شستن برده بود اما فراموش کرده بود . رختشوی گفت : آقا لباستان را بدهید تا صابون بزنم ، مسافر که ناگهان اورا شناخت ، گفت : صابون شما یک مرتبه به رخت من خورده است . | |
داستان نامه بهمنیاری - داستانهای امثال - دکتر حسن ذوالفقاری |
- ۹۴/۰۳/۰۳