آسمان هویزه
بسم رب الشهدا و الصدیقین
قدمگاه شهیدان است اینجا/محل رشد ایمان است اینجا
کسی که انس با این خاک دارد/برایش کعبه جان است اینجا
چه یارانی در اینجا پانهادند/دل جامانده سوزان است اینجا
هزاران خاطره در خود نهفته/کتاب عشق بازان است اینجا
شب قدری که گم کردیم اینجاست/محل فهم قرآن است اینجا
هوا سرد شده است... آسمان هویزه، هنوز پرنورترین ستاره ی شب هایش را برای حسین علم الهدی به سینه زده است...
کافی است نگاه کنی...مثل همیشه لبخند بر لب دارد...
هنوز هم ،صحرا ، صدای درس حسین را بازمی گوید...گوش کن!
آیات شهادت را می خواند و تفسیر می کند... گاهی آرام می گیرد و لب هایش جملاتی را با دانه های تسبیح زمزمه می کند...چه شبی است امشب...حرارتش مثل عاشوراست...صدای پچ پچ فرشتگان دشت را پر کرده...
اما تو؟....برای جهاد آماده ای؟
امشب شب عملیات است و اینجا هم هویزه...فردا قرار است اینجا پر از تانک شود و تو هم دست خالی ...
فردا آتش دشمن سنگین تر می شود... نتیجه نبرد تن و تانک روشن است ...چه کسی می رود و چه کسی می ماند؟......
دلت را به دریا بزن...فقط به حسین و
یارانش فکر کن... وقتش رسیده که تصمیمت را بگیری...
هنوز صدای قرآن خواندن حسین به گوشت می رسد؟... سوره حشر می
خواند...صدایش را نمی شنوی؟...خیلی بلند است....
هنوز هم، بدن سید مصطفی مختاری، سالم است....ردیف سوم...قبر
ششم...وقتی که مزار حسین شلوغ است، تو را به بالینش می خواند...فقط یادت نرود که
بر سر مزار شهید که رسیدی برایش، فاتحه نخوانی ... او زنده است و ما خواب...
امروز باید تصمیمت را بگیری ...با حسین هستی یا نه؟...فردا خیلی دیر است...می دانی که نتیجه نبرد تن و
تانک مشخص است...
می توانی به شهر برگردی و برای خودت، شتر دیدی ندیدی بخوانی یا پای کلاس درس حسین می نشینی و فردا هم با او هجرت می کنی و از این دنیا می روی...
فردا خیلی دیر است...امروز حسین تنهاست...تنهای تنها...
- ۹۳/۱۱/۳۰