خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر

خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر

خانه ی ادب

وبلاگی برای دوستان نویسنده وشاعر و هر صاحب قلمی
از دوستان عزیزم می خواهم تا اگر مطلبی دارند به ایمیل بنده بفرستند تا به نام خودشان ثبت کنم.
منتظر شما هستم.

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه

شاعری از جنس آزادی

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ق.ظ

شاعری از جنس آزادی

نیم قرن از سکوت فروغ می گذرد. شاعری که در آزادی دمید و خیلی زود ، خاموش شد.

فروغ الزمان فرخزاد، در زمستان 1313ه.ش در خانواده ای تفرشی چشم به جهان گشود. تنها 17 سال داشت که حاصل ذوق شاعرانه اش را در مجموعه ی اسیر  به چاپ رساند. چهار سال بعد، مجموعه ی عاشقانه ی دیوار را سرود و سرانجام با مجموعه ی عصیان مدتی با دنیای شاعری خداحافظی کرد.

سال بعد، آشنایی با ابراهیم گلستان، فصلی نو در زندگانی او گشود و  فروغ را به عرصه سینما کشاند.

پس از مدتی دوری با دنیای شعر، بار دیگر با مجموعه های تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد نظر همگان، حتی منتقدانش را به سمت خود جلب کرد.

فروغ پیش از آن که شیفته ی شعر و شاعری باشد در جستجوی آزادی بود. همه ی وزن و قافیه ی وجودش را به کار می گرفت تا با بیان زنانه ی خود، از رنج زن ایرانی ،سخن گوید. ˮفرخ زاد به تنهایی زبان گویای زن صامت ایرانی در طول قرن ها ست، فرخ زاد انفجار عقده دردناک و به تنگ آمده سکوت زن ایرانی است . ˮ[رضا براهنی]

اما توقف در این هدف،روح بزرگ او را راضی نمی کرد و آرزویش آزادی همه ی  انسان ها بود. در این راه با وجود سختی های بسیار، هرگز بیانش را به تملق و ریا آلوده نکرد و اسیر قافیه پردازی نشد.  ˮفروغ شاعر بزرگی است. شعر او از ریای بزرگ و شیطانی وزن و قافیه دور است و صادقانه‌ترین حرف‌هایی است که می‌توان از کسی شنید. این شاعر رسالت خودش را در حد جست و جو پایان داد و همه زندگی را دوست داشت. ˮ [احمد شاملو]

فروغ پیش از آنکه در زمان حال زندگی کند و فریب دنیای ماشینی را بخورد، در احساسات کودکانه ی خود زندگی می کرد. ˮفروغ سرسپرده‌ی ذهن و احساس بود و انسان‌هایی از این گونه پیش از آن که در دنیای حال زندگی کنند .در حال و هوای کودکی و شیرینی‌های گذشته نفس می‌زنند. ˮ[فریدون فرخزاد]

او در اجتماع زیست اما رنگ آن را به خود نگرفت.دنیایش با دنیا آدم های کاغذی زمانه خیلی فرق داشت. او به دنبال چیزی ورای زندگی روزمره می گشت:

ˮکاش می مردم و دوباره زنده می شدم و می دیدم که هیچکس دور خانه اش دیوار نکشیده است. ˮ

اما افسوس که روزگار نتوانست حضور این مروارید را  تحمل کند و در حادثه ای تلخ، تن خاکیش را گرفت تا روح بلندش بتواند آزادانه پرواز کند.او رفت و نجواهایش را به فردا سپرد. ˮتاریخ معاصر زنی را به گور سپرد , که همه روح و وجود خود را در واژه های بکر و شور انگیز ریخت و سرودهای ابدی و ارجمندش را با اثری وصف ناپذیر , دل های مردم حساس را دگرگون کرد . ˮ[فریدون مشیری]

روحش شاد

 

 

 

  • امیرمحمد اسماعیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی