۰۹
ارديبهشت
۹۵
- ۰ نظر
- ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۳۷
سوگواران تو امروز خموشند همه که دهان های وقاحت به خروشند همه گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه باغ را این تب روحی به کجا برد که باز قمریان از همه سو خانه به دوشند همه، خانه به دوشند همه ای هران قطره ز آفاق هران ابر ببار ای هران قطره ز آفاق هران ابر ببار بیشه و باغ به آواز تو گوشند همه گر چه شد میکده ها بسته و یاران امروز مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه به وفای تو که رندان بلاکش فردا جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه | |
شفیعی کدکنی |
شان نزول: | زنی هنگام پاک کردن سبزی از شلختگی،بیشتر سبزی ها را در هنگام پاک کردن دور می ریخت. زن همسایه او سبزی خود را از آنها تأمین می کرد و از پس انداز پولشان گوشواره ای خرید بود. روزی گوشواره ها را به گوش کرد و وسط حیاط به خواندن و رقصیدن برآمد که :«سبزی آش...» |
منبع: | قندو نمک/نقل از داستان های امثال دکتر حسن ذوالفقاری |